دهلیز

  • ۰
  • ۰

  محمدعلی ابطحی رئیس دفتر و بعدها معاون پارلمانی رئیس جمهور دوران اصلاحات از اولین چهره های سیاسی بود که در فضای مجازی شروع به کار وبلاگ نویسی کرد. آن روزها هنوز شبکه های اجتماعی جا نیفتاده و همان تب وبلاگ نویسی داغ بود. ابطحی در سایت شخصی خود به نام «وب نوشت» درباره پشت پرده برخی اتفاقاتی که در مجلس رخ می‌داد می نوشت یا بعضا روایت هایی طنز از اتفاقاتی که در دفتر رئیس جمهور دوران اصلاحات رخ داده بود به دست می داد. این میان گاهی از اشتباهات و به قول معروف گاف هایش هم می نوشت:
«توی آرشیوم دوتا عکس با یک شماره رفته بود. نمیدانم چرا. من عکس دو تن از وزرا را انتخاب کردم که عکس روزم باشد. با همان شماره یک عکس هم در آرشیو مربوط به یک سگ گله بود که با فاصله زیادی از گوسفنداش نشسته بود. به نظر خودم کلی برایش هنر خرج کرده بودم و روی زمین خوابیده بودم و از این هنری بازیها. عکس آن دو وزیر محترم را که از دوستان صمیمی ام بودند up  کردم و زیرش نوشتم آقایان فلان و فلان، وزرای فلان و فلان و با عجله در لب تاپ را بستم و رفتم. نیم ساعتی گذشت دیدم پشت سر هم sms میاد.باز کردم همه نوشته بودن به داد وبلاگت برس. منم دسترسی نداشتم. مجبور شدم رفتم یک کافی نت. دیدم  ای دل غافل . اون عکس سگ گله آمده بالا با زیر نوشت آقایان فلان و فلان، وزرای فلان و فلان»

"

او سال 1384 او دریک سخنرانی در همدان گفت که «واقعیت این است که در فرهنگ سیاسی کشور هنوز وبلاگ نویسی و وبلاگ نویسان یک تهدید تلقی می شوند» جالب آنکه ابطحی که در جریان اتفاقات سال 88 هم دستگیر شده بود از زندان هم وبلاگ نویسی را رها نکرده و این کار را ادامه می داد. «امروز هم رفته بودم اطاق بازجوئی. زندان است و باز جوئی های مکررش. بازجو اطاقش را عوض کرده بود. همان بازجوئی که بارها گفته ام خیلی باهم دوست هستیم. کنار میز اطاقش دو دستگاه کامپیوتر وصل به اینترنت بود. لب تاپ خودم را هم که شب دستگیری از منزل آورده بودند کنارش دیدم. نا خود آگاه آهی کشیدم. بازجو پرسید چرا آه؟ گفتم یاد وب نوشت افتادم. که دو ماه و ده روز است از آن بی خبرم.. یک وقتی سایتم جزئی از خانواده ام بود. بازجو گفت از همین امروز می توانی از همین جا آن را بنویسی و منتشر کنی. برای یک لحظه شوکه شدم. دیدم شوخی نمی کند. فکر کردم این هم تجربه ای است. تجربه وبلاگنویسی از داخل زندان».

ادامه مطلب...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۱ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۰۰
امیرابوالفضل علوی

تذکر 9/11

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (108) لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (109) / آیا کسی که اساس کار خود را بر پایه تقوای خدا و رضایت او گذاشته کارش بهتر است یا کسی که اساس کار خود را بر کنار پرتگاهی نهاده که در حال فروریختن است و با آن در آتش جهنم می‌افتد؟ و خدا مردم ستمگر را هدایت نمی کند. (108) بنایی که ساخته‌اند همواره مایه تشویش در دلهایشان خواهد بود تا آن هنگام که دلهایشان تکه ‌تکه شود و خدا دانا و حکیم است(109)


حالا به این نکات توجه کنید :

- در آیات مورد نظر عبارت "جرف هار" به کار رفته که نام خیابان برجهای دوقلو “Jorf Harr” است. - شماره آیات مورد نظر 108 و 109 می باشد که برابر با آدرس برجهای دوقلوست. ضمناً در بعضی از نسخه های قرآن شماره این دو آیه 109 و 110 می باشد که در این صورت نیز 110 برابر با تعداد طبقات برجهای دوقلوست. - سوره توبه 9امین سوره قرآن می باشد که برابر با ماه حادثه 11 سپتامبر است. - سوره توبه در جزء 11ام قرآن قرار دارد که برابر با روز حادثه 11 سپتامبر است. - سوره توبه در حزب 21ام قرآن قرار دارد که برابر با قرن حادثه 11 سپتامبر است. - تعداد حروف سوره توبه تا این آیات 2001 حرف می باشد که برابر با سال حادثه 11 سپتامبر است.

شاید ما را متهم کنند به توهم داشتن، به خرافی بودن و .. ولی اشکالی ندارد ما به قرآن مان اطمینان داریم و اعتقاد داریم آنچه که حق است در آن موجود است، حال شما هرچقدر دوست دارید کشیک اجیر کنید تا قرآن سوزی کند، تا می توانید توهین نمائید که ما هر روز بر حقانیت قرآن اگاه تر خواهیم گشت.. ذکر این نکته هم لازم است که مطئمنا انتظار اینکه تمام حوادث جهان در قرآن پیش بینی شود انتظاری غیر منطقی و غیر معقول است و بر خلاف فلسفه وجودی قرآن می باشد ولی با توجه به اهداف و برنامه ریزی ها برای حادثه 11 سپتامبر و توجه ی وافر به مقاصد مسئولین پشت پرده و آزاد این حادثه ما را به دلایل ذکر این حادثه در قرآن حکیم آگاه می سازد. ( + )
منبع : راسخون
اضافات : صیرورت
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۲ ، ۰۳:۰۰
امیرابوالفضل علوی

صیرورت با حق در حق

انسان در این جهان یک زندگی ظاهری دارد که به جسم و تن او مربوط است. می خورد و می آشامد و می خوابد و حرکت و کار می کند ولی در همین حال در باطن ذات یک زندگی نفسانی نیز دارد. در حالی که در دنیا زندگی میکند در باطن ذات، یا به سوی سعادت و کمال و نورانیت سیر می کند، یا به سوی بدبختی و شقاوت و تاریکی رهسپار می باشد، یا در صراط انسانیت و سیر و صعود الی الله حرکت می کند، یا از جاده مستقیم انسانیت منحرف شده و در وادی های تاریک و پست حیوانیت دست و پا می زند. یا در مدارج کمال به سوی نور و سرور و کمال و جمال طی طریق می کند، یا به سوی عذاب و سقوط روان است. گرچه اکثر مردم از این زندگی باطنی غافلند ولی واقعیت دارد.

 در حکمت متعالیه و علوم عالی به اثبات رسیده که روح انسان جسمانی الحدوث و روحانی البقا می باشد. یعنی روح ملکوتی همان صورت جسمانی سابق است که به تدریج حرکت و تکامل یافته تا به مرتبه نازل روح انسانی یعنی انسان بالقوه رسیده است و حرکت و تکامل او در آن مرحله نیز متوقف نخواهد شد، بلکه تا آخر عمر همچنان ادامه خواهد یافت. جالب اینجاست که افکار و عقاید و ملکات نه تنها در وجود انسان تأثیر دارند بلکه در چه بودنش نیز مؤثر می باشند. یعنی چنانچه افکار و عقاید وی صحیح و مکارم اخلاق و خوها و ملکاتی که دراثر عمل صالح به وجود می آیند، تدریجا انسان را در مراتب کمال سیر و حرکت می دهند و به مرتبه انسان کامل و قرب خدا می رسانند، هم چنین جهالت ها و عقاید باطل و رذایل اخلاقی و ملکات و قساوت هایی که در اثر کارهای زشت به وجود می آید، روح انسان را به ضعف و انزوا می کشاند و تدریجا او را در مراحل حیوانیت سیر می دهند، و در نهایت در وادی ظلمانی حیوانیت ساقط می سازند.

 پس از بیانات، عرض می کنیم، صیرورت به معنای شدن و گشتن و تحول یافتن است که این شدت و گشتن انسان نسبت مستقیم با ملکات و اخلاق و اعمال و نیات او دارد و در واقع انسان با اعمال و عقاید و اخلاق و ملکاتش مهندس و سازنده چگونه بودن و چه شدن خود است و چگونه شدن و بودنش را خود تعیین و ترسیم می نماید. البته از منظر بزرگانی مانند صدرالمتألهین، جوهر انسان و ذات او در حال شدن و تحول است و بلکه تمام جهان هستی به طور دایم در حال سیرورت و صیرورت است، زیرا که جوهر اشیاء پیوسته در حال حرکت و تحول و دگرگونی است و حرکت تکاملی و سیرورت و صیرورت انسان نیز قسمتی از این سیرورت و صیرورت کلی و دایمی است. صدرالمتألهین‌ نیز اسفار اربعه‌ را کما بیش‌ بدین‌ صورت‌ تصویر می‌کند: سفر با حق‌ در خلق‌ ، سفر از حق‌ به‌ خلق‌ با حق‌ ، سفر با حق‌ در حق‌ ، سفر از خلق‌ به‌ حق.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۲۰
امیرابوالفضل علوی
  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

خدا.. بنده..


خدا: بنده من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است.

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله. 

بنده: خدایا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.

خدا: بنده­ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم.

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.

خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده..

ملائکه: خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید.

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کرد..

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می­دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۲۹
امیرابوالفضل علوی

حس عجیب پیشتان بودن..



آقا گمانم من شما را دوست..


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۷
امیرابوالفضل علوی

فرمانده داعش در عراق در پیامی گفته است به سبب حفاظت ارتش عراق از سامرا با کمک سپاه بدر و نیروهای غیربومی نتوانستیم به اهدافمان برسیم و حرم امامین عسگرین را تخریب کنیم! از طرفی، یکی از نماینده‌های شیعه مجلس عراق-قاسم الاعرجی-در صفحه شبکه اجتماعی اش عکسی از خود و حاج قاسم سلیمانی منتشر کرده است و نوشته: حاج قاسم اینجاست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۵
امیرابوالفضل علوی

سکنه نوار غزه در تیررس هواپیماهای جنگی و توپخانه صهیونیست‌های اشغالگر است. درحالی‌که متحدان این رژیم جنایتکار دست از تجهیز این رژیم برنداشته، بهاییان که از اصلی‌ترین حامیان صهیونیست‌ها هستند تلاش در به دست آوردن آبروی رفته در قبال جنایات جنگی صورت گرفته را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

2287
در جدیدترین اقدامات خود در فضای مجازی اقدام به تبلیغ و مظلوم‌نمایی برای متجاوزین صهیونیست داشته‌اند. در همین خصوص مطلبی را در فضای مجازی مبنی بر اقدامات بشردوستانه در مورد این تجاوزگران کودک کش به این صورت انتشار و تبلیغ می‌نمایند: «اکثریت جمعیت اسرائیل در تیررس موشک‌های شلیکی سازمان تروریستی حماس و متحدان آن از نوار غزه به‌سوی اسرائیل است.»

نظامیان رژیم صهیونیستی دستور دارند تا در ایست‌های بازرسی متعدد کرانه باختری از عبور آمبولانس‌های زنان در شرایط وضع حمل جلوگیری کنند و با مانع‌تراشی موجب سقط‌جنین شوند که این مسئله در گزارش گزارشگران بین‌المللی نیز بارها مورداشاره قرارگرفته است.این بار رسانه‌های بهایی در تلاشی مضحک از پروژه بشردوستانه اسرائیلی نام‌برده‌اند که ادعا دارد کودکان فلسطینی دچار بیماری قلبی را مداوا می‌کند.

اکنون از بهاییان حامی صهیونیست‌ها و حافظین منافع آن‌ها در ایران و دنیا سؤال می‌کنیم: رژیمی که بر سر کودکان بمب‌های فسفری می‌ریزد آیا هیچ انسان عاقلی تبلیغات سخیف بهاییت در خصوص صهیونیست‌ها را قبول می‌کند درحالی‌که این رژیم با تک‌تیراندازها یا به‌وسیله تخریب خانه‌ها با توپخانه هزاران کودک و زن بی‌پناه را به شکلی دائمی هدف قرار می‌دهد.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۰۴
امیرابوالفضل علوی


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۵
امیرابوالفضل علوی


  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

احسان محمدحسنی در یادداشتی در وطن امروز نوشت: این، اتفاق تازه‌ای نیست! تقریباً تبدیل به عادت شده! این بار فقط قدری زودتر کلید خورد و آغاز شد

 اگر سپاه نبود، امروز باید برای سفر به اهواز، به ایلام، به کرمانشاه، به سنندج و ارومیه، در صف طولانی مقابل در سفارتخانه‌های ایالت‌های جدید، ساعت‌ها برای دریافت «ویزا» گردن کج می‌کردیم و معطل می‌شدیم!


اگر سپاه نبود، هواپیماها ربوده می‌شدند و در تل‌آویو و پاریس و بغداد و ریاض و واشنگتن بر زمین می‌نشستند!


اگر سپاه نبود، خیلی زودتر از اینها در «دشت مغان» و در جنوب رود ارس، حکومت دوم صهیونیست یا همان «تل‌آویو ثانی» تشکیل شده بود!


اگر سپاه نبود، «عبدالمالک ریگی»های معدوم، الان به جای جهنم، در خیابان «پاستور» دفتر نمایندگی «جندالشیطان» را افتتاح می‌کردند!


اگر سپاه نبود، تانک‌ها و نفربرهای مسعود رجوی که فقط یک روز تا تهران و رژه نظامی در میدان آزادی فاصله داشتند، الان به عنوان سمبل فتح پایتخت، وسط میدان شهدا تبدیل به تندیس و یادمان شده بودند.

 

اگر سپاه نبود، کودتای سال 88، به حمام خون مبدل می‌شد و جوخه‌های ترور 30 تیرماه 60 بار دیگر و این بار عظیم‌تر تکرار می‌شد!


اگر سپاه نبود، با جنگیدن به روش «اشکانیان»، هنوز در کف خیابان‌های تهران، با دیکتاتور دیوانه حزب بعث «صدام» دست به گریبان بودیم، از بس زمین داده و زمان خریده بودیم.


اگر سپاه نبود، امروز نام بسیاری از «آقازاده‌ها»، بویژه آقازاده‌های ساکن در جمهوری لیبرال- دموکراتیک تهران شمالی، جاسم و عبود و ابوبکر الطهرانی و... بود.


اگر سپاه نبود، داعش و تکفیریون الان تشکیل حکومت شام و ایران و عراق را جشن گرفته بودند.


اگر سپاه نبود، روستاهای محروم و دورافتاده ما، کجا راه و جاده و آب و برق و مسجد و مدرسه و درمانگاه به خود می‌دیدند؟ دولت بروکراتیک فربه و سنگین که حال تکان خوردن ندارد!


اگر سپاه نبود، از سربند زلزله «بم» تا همین امروز، چشممان به دست سازمان‌های بین‌المللی بود و منتظر دریافت صدقه کشورهای ثروتمند بودیم و جنازه‌های آوارگان بی‌پناه و هراسان و داغدار مدت‌ها بر زمین و در زیر آوارها باقی مانده بود.


اگر سپاه نبود، امروز، آقازاده‌های عافیت‌طلب و اشرافی و «فرنگ» درس‌خوانده حضرات، به جای فتنه‌گری و مانور تجمل، در سینه سرد قبرستان‌ها، خواب ابدی می‌کردند!


اگر سپاه نبود، آثار شنی تانک‌های «مرکاوا»ی اسرائیلی در سال 2006 بر پیکرهای خونین فرزندان حزب‌الله در جنوب لبنان، برجای مانده بود!


اگر سپاه نبود، ناموس شیعیان، مادران و دختران آزاده، به بردگی و اسارت و «جهاد نکاح» رفته بودند و در سنگرهای گرگ‌های گرسنه، هتک و دست به دست می‌شدند!


اگر سپاه نبود، آب را هم باید مثل خودروهای لوکس چند میلیاردی حضرات، وارد می‌کردیم!


همین مقدار آیا کافی نیست؟! صاحب این قلم باز هم بر این سیاهه فهرست علل موجودیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا چند برابر می‌تواند بیفزاید...


از تربیت نوجوانان مؤمن در مساجد کشور تا تقویت زیرساخت‌های مهم علمی و آموزشی و دفاعی این آب و خاک.... بله! حق دارند به سپاه حمله کنند! حق دارند سپاه را بکوبند، حق دارند پاسداران نجیب اسلام و انقلاب را سرزنش کنند! سپاه، بی‌دلیل خار چشم نشده!

هنوز هوای بلعیدن نهادهای انقلاب اسلامی همچون «جهاد سازندگی» و هضم و جذبشان در دولت، از سر آقایان نیفتاده! و حالا نوبت سپاه است! برای ما نسل سومی‌ها سوال و ابهام بزرگ این است: چرا دولت‌های برآمده از آرای این ملت، هنوز از راه نرسیده، به جای دشمن متکبر و قداره‌بند و «وینچستر» به دست؛ سپاه را هدف می‌گیرند؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۳
امیرابوالفضل علوی

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍ ﺍﻟﺨﺒﺮ ‏( ﭼﺎﭖ ﻣﺮﺍﮐﺶ‏) : ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ! ﺑﻪ ﺷﺮﻕ

ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﯾﺪ, ﺻﺪﺍﯼ ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥِ ﺑﻼﺩ ﻓﺎﺭﺱ ‏[ ﺍﯾﺮﺍﻥ‏]

ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ

ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ .

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍ ﺍﻟﺨﺒﺮ ﭼﺎﭖ ﺭﺑﺎﻁ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﻣﻔﺼﻞ

ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﭘﺮ ﺗﯿﺮﺍﮊ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﻭﺯﺍﻓﺰﻭﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ

ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﻭﺍﻗﻊ

ﺑﯿﻨﯽ ﺣﮑﺎﻡ ﻋﺮﺏ ﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ

ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ :

ﺑﻬﺎﺭ ﻋﺮﺑﯽ, ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﺳﻤﺶ

ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺟﺰ ﻓﻘﺮ ﻭ ﮐﺸﺘﺎﺭ

ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺑﻪ ﺍﺭﻣﻐﺎﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ .

ﺍﻋﺮﺍﺏ ! ﻣﺎ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻣﺜﻞ ﮔﺬﺷﺘﻪ .

ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮑﺸﯿﻢ؟

ﺷﯿﻌﻪ؟ﺳﻨﯽ؟ﺭﺍﻓﻀﯽ؟ﺗﮑﻔﯿﺮﯼ؟

ﺑﻬﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ

ﺧﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ؟

ﻏﺮﺏ ﻫﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺮﺱ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺗﺪﺑﯿﺮﯼ ﻧﮑﺮﺩﻩ

ﺍﯾﻢ, ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﺎﻥ ﭼﻨﺪﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍﺭﯼ

ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺁﻧﻬﺎ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ .

ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻞ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺟﺰ

ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﭙﺬﯾﺮﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺿﺮﺏ

ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻣﻌﺮﻭﻓﺸﺎﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ : ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ

ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﯾﮏ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ. [!]

ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻐﺮﻭﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺭﻫﺒﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻣﺸﺎﻥ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ

ﺣﺲ ﮐﺮﺩ .

ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﯾﮏ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ

ﻣﺜﻞ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﻧﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺭﺍ ﯾﮑﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺗﺼﺎﺣﺐ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺍﯼ,ﺧﻮﺩ ﺣﮑﺎﻡ

ﻋﺮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ

ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﺎﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﺁﻗﺎﯾﺎﻥ!

ﻣﺎ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﺁﻧﻬﺎﺭﺍ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺟﯿﺶ ﺍﻟﺼﻔﻮﯼ

ﻧﺎﻣﯿﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﻦ

ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﺻﻔﻮﯼ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﺘﺮﺍﻧﻪ

ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ , ﺁﻧﻬﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺩﺭ ﯾﻤﻦ ﻧﻔﻮﺫ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ .

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻗﺎﯾﺎﻥ؟

ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﺎﺯﭘﺴﮕﯿﺮﯼ ﺧﺎﮎ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﯿﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﻧﻪ ﻧﯿﺎﮐﺎﻥ ﺻﻔﻮﯼ ﺧﻮﺩ .

ﻋﺮﺍﻕ, ﺳﻮﺭﯾﻪ, ﻟﺒﻨﺎﻥ, ﯾﻤﻦ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺤﺮﯾﻦ ﻭ ...

ﻣﺬﻫﺒﯿﻮﻥ ﻣﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻧﻮﻋﯽ

ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺻﻔﻮﯾﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ,ﻧﮕﺎﻩ

ﺭﻫﺒﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﺮﻭ ﺗﺎ ﻗﺎﻫﺮﻩ ﺍﺳﺖ !ﺁﻧﻬﺎ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ

ﺭﻭﯼ ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ

ﺩﯾﮕﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﺪﯾﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﻭ ﻟﺒﻨﺎﻥ ! ﻓﺮﻣﺎﻥ

ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻭ ﺩﻣﺸﻖ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﺕ ﻭ ﺻﻨﻌﺎ ﺍﯾﻦ

ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺎﺳﺖ .

ﺑﺮﺧﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﻏﺮﺏ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ؟ﺟﻮﺍﺑﺶ

ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ !

ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﺏ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ

ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﻏﺮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺁﻧﮑﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﻪ

ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺮﺳﺪ 80 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﺒﺮﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ

ﺷﺪ .ﻫﻢ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻏﺮﺑﯽ ﻫﺎ ﻧﺒﺮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ

ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻧﺒﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻏﺮﺑﯽ ﺑﺎ ﺭﻫﺒﺮ ﻋﺮﺍﻕ

ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺗﻮﺳﻂ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎﯼ

ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﯿﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ .ﺍﻣﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎ

ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ

ﺗﻮﺍﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ, ﺗﺮﮐﯿﻪ ﺭﺍ

ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ, ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺗﻼﻕ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻭ ﺻﻨﻌﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ .

ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺗﺤﺎﺩﯼ ﻫﻤﮕﺎﻧﯽ ﺑﺎ

ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ .

ﺑﻪ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﺪﺍﻡ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻧﺠﯿﺐ

ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ﺗﺮﮐﯿﻪ؟ﺳﻌﻮﺩﯼ؟ﻣﺼﺮ؟

ﺍﯾﺮﺍﻥ؟

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺕ ﮐﻬﻨﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻫﺎﯼ

ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﮔﻔﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺠﯿﺐ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ

ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯽ ﻣﯿﺒﺮﺩﯾﻢ .ﺁﻧﻬﺎ

ﺳﯿﺎﺱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ,ﺑﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﺗﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ

ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ

ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎﺳﺖ ﻗﻄﻌﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ .

ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻣﯿﺴﻮﺯﺩ ﺛﺒﺎﺕ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ

ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ .

ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺘﻬﺎﯼ ﺿﺪ ﻋﺮﺏ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ [!] ﺩﻝ ﺧﻮﺷﯽ

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ !

ﺁﻧﻬﺎ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ

ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ .

ﺣﮑﺎﻡ ﻋﺮﺏ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺭﺍ

ﺩﺭﮎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ

ﮔﻮﺷﺰﺩ ﮐﺮﺩ .

ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ! ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﯾﺪ, ﺻﺪﺍﯼ ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﯼ

ﺳﭙﺎﻫﯿﺎﻥِ ﺑﻼﺩ ﻓﺎﺭﺱ ‏[ ﺍﯾﺮﺍﻥ ‏] ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﺑﯿﺪﺍﺭ

ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﯽ ﻭﺍﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺮﺏ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ .

ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺳﻮﺭﯾﻪ

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۲۱:۵۹
امیرابوالفضل علوی

عمر سعد موبایلش را از جیب عبای چرمش برداشت و شروع کرد به شماره گیری…

- موبایل جدید مبارک

- قربانت...

🔴کربلا؛ 1375سال بعد...🔴

- امشب را فرصت خواسته اند.

- حتما برای عبادت!

- آری… ولی من که می گویم ترسیده اند امیر. می خواهند در تاریکی فرار کنند. نگهبان‌ها را زیاد کنم؟

- احمق! کسی که خون علی در رگهایش است نمی ترسد. این را فراموش نکن.

عمر سعد این جمله را گفت و از جا بلند شد.

- پیروزی با ماست، چه امروز چه فردا.

در چهره و صدایش تردیدی پیدا بود که البته از چشم و گوش سرباز دور ماند. سرباز سر تکان داد.

- مثل هر سال اجازه می دهیم... بگو عبادت کنند.

عمرسعد بیرون رفتن سرباز را نگاه کرد. سرباز که از در خیمه خارج شد، عمرسعد رفت و روی کاناپه ی روبروی تلویزیون نشست. کانال ها را بالا و پایین کرد. چیزی پیدا نکرد. پرده خیمه کنار رفت:

- سلام بر امیر ری.

-  هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال پیش قرار بود امیر ری شویم. امروز به غلامی ری هم راضی هستیم. نمی‌دهند که!... بی خیال. بیا بنشین. برای این حرف ها دیر شده است. با تو کار دیگری دارم.

 شمر رفت و روی کاناپه نشست. عمرسعد رفت سمت یخچال و شیشه نوشابه را بیرون آورد و به شمر نشان داد:

- فانتا یا پپسی؟

-هیچ کدام ... کوکاکولا!

عمر سعد با خنده گفت: این که صهیونیستی است!

- نه که آن دو تا فلسطینی هستند.

هر دو خندیدند.

عمر سعد درِ یخچال را بست. یک لیوان کوکاکولا ریخت و داد دست شمر، رفت سمت میز کامپیوتر و در حالی که کیف سی دی را باز می کرد، به شمر گفت: حال مداحی گوش کردن داری؟

شمر یک قلوپ از نوشابه را خورد و گفت: همین مونده من و تو مداحی گوش بدیم!عمرسعد بی‌توجه به بی‌رغبتی شمر سی‌دی را درون درایو گذاشت و اسپیکر را روشن کرد. چند لحظه بعد صدای گنگ حسین حسینِ کسی از اسپیکر پخش شد. شمر بقیه نوشابه را سر کشید و پرسید: این دیگر کیست؟

- تازه وارد است. امسال عَلَمَش کردیم. به بچه ها گفتم روش کار کنند.

- به جایی که وصل نیست؟

- نه... نه استادی نه چیزی. خودش احساس کرده به درد مداحی می خورد.

عمرسعد نیشخند زد و ادامه داد: اتفاقا ما هم همین احساس را داریم.

شمر گفت: «باید بادش کنیم...» و کمی مکث کرد و پرسید: راستی، با رهبرشان چگونه است؟

- کسی که من انتخابش کنم چگونه خواهد بود؟ تا وقتی حرفی بر خلاف میل او نزند مطیعش است اما بعد… (عمرسعد دستش را زیر گردنش برد و مثلا گردنش را برید) پِخ پِخ.

شمر بلند شد و یک لیوان دیگر نوشابه ریخت و برگشت. قبل از اینکه بنشیند شروع کرد به تکان دادن سرش به چپ و راست و همینکه نشست نفسش را با صدای پوفی بیرون داد و بعد گفت: از کارهای تو سر در نمیارم عمر! بجای اینکه بزنی از بیخ و بن این مجالس رو داغون کنی، مداح علم می‌کنی!

عمر سعد برگشت نگاه عاقل اندر سفیهی به شمر انداخت.

-جان به جانت کنن احمقی!

شمر جا خورد! عمر سعد ادامه داد: ابلهی! 1400 سال که هیچ، 1400 قرن هم بگذرد همان کله‌خر ظهر عاشورا هستی که هستی! همان موقع هم با همین حماقتت بدبختمون کردی. حسین قبول کرده بود نه به کوفه بیاید و نه به مدینه برگردد. گفته بود می‌رم یه سمت دیگه. گفتم بزار یزید رو راضی کنم و قضیه رو فیصله بدیم. سعایت کردی و نذاشتی، بس که خری! این هم عاقبتش؛ دنیا و آخرتمون شد چاه ویل! حالا هم میگی که...

شمر دیگر تاب نیاورد. برای اینکه از کنج دربیاید پرید وسط حرف عمر و گفت: تو هم که منتظری تا فرصت گیر بیاری و نبش قبر کنی عمر! بس کن دیگه! هر کی ندونه فکر میکنه تو رو به زور آوردن کربلا و امیر سپاهت کردن... اگر قرار باشه کسی افسوس بخوره و به باعث و بانی ماجرای کربلا لعنت کنه، منم که تو صفین سرباز علی بودم و شمشیر خوردم و جانباز هم شدم!

عمر سعد پقی زد زیر خنده:

-جانبازِ علی!

شمر ریز خندید و گفت: کوفت! جاش هست... دلاوری‌ها کردم تو سپاه علی... حالام رو نبین که هر بچه شیعه‌ای مثل آب خوردن لعنتم میکنه، واسه خودم شیعه‌ای بودم برای علی!

عمر سعد بلندتر خندید: بیچاره علی... حق دارند شیعه‌ها بهش بگویند اول مظلوم وقتی جانباز جان بر کفش چون تویی بوده‌ای، چقدر تنها بوده علی!

صدای خنده شمر هم بالاتر رفت: زهرمار!

فضا عوض شد.

عمر سعد که آرام شد و خنده‌اش خشکید، چرخید سمت شمر. سر راه اسپیکر را خاموش کرد و گفت: «رو کردن جنس بدلی در برابر جنس اصل همیشه جواب داده، باز هم جواب می‌دهد. با مرجع تقلبی و گریه تقلبی و مداح تقلبی باید به جنگ گریه بر حسین رفت وگرنه اشکهای این مردم سیل می‌شه و ما را با خود می‌برد. این را بفهم پسر ذی‌الجوشن! انقدر مثل گاو رم کرده فقط دنبال شاخ زدن نباش... هر وقت چیزی گل کرد باید تقلبی‌اش را بریزی توی بازار. مگه نمی‌بینی همین داداشای ما چطور آبروی جهاد رو با سر بریدن‌ها و جگر خوردن‌هاشون تو دنیا بردن؟! هیچ وقت نمیشه مقاومت، مبارزه، ایستادگی و از اینجور چیزها رو از دل مردم بیرون کرد، هرچقدر هم که خفه کنی یه جا میزنه بیرون، باید منحرفشون کرد... با جنس تقلبی...»

شمر گفت «بس کن تو رو خدا عمر... از منبر بیا پایین که امشب حوصله موعظه شنیدن ندارم.» بعد هم روزنامه را از لای شال کمرش در آورد و گذاشت جلوی عمرسعد:

- ببین چه می کنند رفقای ما.

عمرسعد روزنامه را برداشت و شروع کرد به خواندن. زیر لب با صدای وز وز چند تیتر را خواند و بعد  روزنامه را بوسید و انداخت بالا!

شمر حالت متفکرانه به خودش گرفت و گفت: من مانده ام بعضی ها که ما را ندیده این جور به ما ایمان آورده اند اگر سال شصت و یک در کربلا بودند چه می کردند؟

- حیف شد. ای کاش هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال پیش می رسیدند کربلا.

عمر سعد خندید و گفت: احتمالا اگر آن ها بودند ما باید می رفتیم تو سپاه حسین.

- آره، آن وقت تو می‌شدی شهید عمر ابن سعد!

-حتما مثل تو که شدی جانباز شمر بن ذی‌الجوشن!

شمر بور شد! عمرسعد چنان خندید که اشکش جاری شد و به سرفه افتاد. شمر در حالی که میزد پشت عمرسعد، با دلخوری پرسید: من را که برای این حرف ها صدا نکردی؟

- نه... راستش باز هم زنگ زده بود.

- چه کار داشت؟

- گریه می کرد بیچاره. می گفت کابوس می بیند. می بیند یکی می آید و او را از قبر می کشد بیرون. می بنددش به درخت خشک. درخت سبز می شود. بعد هم می پرسد مادر ما چه گناهی داشت که…

- بقیه اش را می دانم. همین؟

- ترسیده بود. می خواست بداند امسال سپاه حسین چند نفر شده اند.

 شمر با انگشت سبابه گوشش را تمیز کرد و به زیر کاناپه مالید.

- راستش… حدود سیصد نفر.

- حدودش را ول کن. دقیقش چقدر است؟

- خودت که می دانی، دقیقش ظهر عاشورا مشخص می شود.

- سیصد و سیزده نفر که نشده اند؟

- نه بابا! اینقدر ها هم نیستند.

عمر سعد نفس عمیقی کشید و دست و پایش را از دو طرف کش و قوس داد و گفت: پس امسال هم سال ماست. بعد انگار که چیزی یادش آمده باشد، نیم خیز شد:

 - راستی، حر را شمرده ای؟

شمر زد روی پیشانی‌اش و گفت: وای. باز هم یادم رفت.

- او را هم بشمار. فیلم هر سالش است لامصب. همیشه آخرش می رود آن طرف.

شمر مثل اینکه جواب را از قبل آماده کرده باشد سرخوشانه گفت: این به ضحاک ابن عبدالله در. او هم عصر عاشورا حسین را تنها می گذارد.

شمر توی کاناپه فرو رفت. دستش را پشت سرش قلاب کرد و آه کشید:

- ولی دیگر فکر کنم آخر های کار ما باشد. فقط چند نفر مانده…

عمر سعد چشمش را از تلویزیون گرفت و زل زد به شمر:

- به کسی نگو، ولی من هم همین طور فکر می کنم.

- اگر این چند نفر هم بیایند کارمان تمام است. بیچاره می شویم. کاری می کنند که راضی می شویم به مختار پناه ببریم. دمار از روزگارمان در می آورند.

-تمام نمی‌شوند بد مصب ها. نسل به نسل زیاد می‌شوند... تا می‌آییم دلمان را خوش کنیم که نسلی پیر شده‌اند و دارند میمیرند، نسل بعدی می‌آید که از آنها با ما دشمن‌تر است...

شمر گفت: باید فکری به حال نسل بعد کنیم...

عمر سعد سرش را به نشانه تایید تکان داد و موبایلش را از جیب عبای چرمش برداشت و شروع کرد به شماره گیری.

- موبایل جدید مبارک باشه.

- قربانت، گفتم موتورولا بخرم بهتره. از این جیب به اون جیبه دیگه!

عمر سعد گوشی را چسباند به گوشش و گفت: زود بیا اینجا.

شمر مشغول تماشای یکی از سریال های مناسبتی محرم بود و عمر سعد متفکرانه دور خیمه قدم می زد.

- سلام بر امیران لشکر.

- سلام بر مشکل گشای لشکر من.

شمر خودش را روی کاناپه جمع و جور کرد و با زدن کف دستش به کاناپه از حرمله خواست که کنارش بنشیند.

گو

حرمله چشمی گفت و کنار شمر جاگیر شد. عمر سعد رو کرد به حرمله و پرسید: آماده ای یا نه؟

حرمله دستانش را روی سینه گذاشت و نیم خیز شد:

- برای اطاعت اوامر شما همیشه آماده‌ام.

- ای پدر سوخته.

حرمله به شمر نگاه کرد و چشمک زد و بعد خیلی جدی رو به عمر سعد گفت:

- کدام پدرم را می گویید؟

شمر خندید. عمرسعد قهقهه زد. حرمله لبخند زد.

- من هر وقت با بچه‌ها مشکل پیدا می‌کنم می‌فهمم که باید دست به دامان تو بشم... فردا تیر چند شعبه می اندازی صغیر کُش؟

- با اجازه حضرت امیر، من فردا تیر نمی اندازم!!

- عمرسعد خشکش زد. انگار آب سرد ریخته باشند رویش. برگشت و با چشم های بیرون زده از حدقه و پیشانی چروک افتاده خیره شد به حرمله:

- چه گفتی؟

 حرمله بلند شد و رفت روبروی عمرسعد. دست او را گرفت و بوسید. چرخید و رفت به سمت کیف سامسونتش که دم در روی زمین گذاشته بود.

- از تیر بهترش را می اندازم. شما انگار کنید هزار شعبه. زهر آلود. هدیه شیطان.

تا عمر سعد پرسش گرانه به شمر نگاه کند و شمر شانه بالا بیاندازد، حرمله کیف را برداشته بود و داشت رمزش را تغییر می داد.

«666 خودروی زانتیا، جایزه نیت خداپسندانه شما، ویژه قرعه کشی حساب های قرض الحسنه بانک...»

حرمله به تلویزیون نگاه کرد. سرش را رو به آسمان گرفت: خدا این نادانها را از ما نگیرد!

حرمله این را گفت و رمز کیفش را گذاشت روی 666 !

عمرسعد که حوصله اش سر رفته بود با کلافگی گفت: جانت بالا بیاید، بگو چه نقشه ای داری مارمولک حرامزاده؟

حرمله سی دی را از کیفش در آورد و با کامپیوتر اجرایش کرد. عمرسعد و شمر هم پشت مانیتور رفتند و زل زدند به آن. حرمله از پشت مانیتور آمد این طرف و شروع کرد به قدم زدن:

- کافیست هر کدام از این بچه شیعه ها یک بار از این فیلم ها ببیند. دیگر سر نماز هم صحنه هایش جلوی چشمش خواهد بود. آن وقت من هم به آن نمازش اقتدا می کنم. خدا به شیطان عمر بدهد برای این تیر زهرآلودش.

عمرسعد آمد و پیشانی حرمله را بوسید و با ناز خواند: تو عزیز دلمی. تو عزیز دلمی.

حرمله ادامه داد: گفتم تِرَک هایش را کوچک کنند تا در موبایلها هم بتوان ریخت و تماشا کرد.

شمر هنوز داشت تماشا میکرد.

-حیا کن شمر. بس است دیگر، بلند شو. خجالت بکش مرد گنده.

عمرسعد این را گفت و با خنده رفت و در یخچال را باز کرد و از حرمله پرسید: فانتا، پپسی یا کوکاکولا؟

حرمله سرش را بالا آورد و باچشمانی سرخ گفت: هیچ کدام ... خون!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۳ ، ۲۳:۰۴
امیرابوالفضل علوی

 عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری....

که تو از پنجره اش پا به قلب من دیوانه نهادی...

تو کجا، کوچه کجا، پنجره ی باز کجا؟ من کجا،عشق کجا، طاقت آغاز کجا؟

تو به لبخندو نگاهی... من دیوانه به آهی 

بنشستیم،تودر قلب و من خسته به چاهی

گنه از کیست؟

از آن پنجره باز؟

ازآن چشم گنه کار؟

از آن خنده معصوم؟!!

یا ازآن لحظه ی دیدار؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۱:۵۹
امیرابوالفضل علوی

سعید حجاریان به تازگی در روزنامه اصلاح‌طلب آرمان، مقاله‌ای را تحت عنوان «فرهنگ عاشورا، فرهنگ اربعین» منتشر کرده که طی آن مدعی می شود فرهنگ عاشورا قابلیت ساطع کردن برداشت‌های متفاوتی از قبیل برداشت تسلی بخش، برداشت تضحیه و برداشت تهاجمی را دارد.

او سپس در تبیین منطق تضحیه می‌نویسد: منطق تضحیه این است که اندیشه لزوما احتیاجی به عوامل مادی ندارد یعنی حتی اگر محمل مادی اندیشه از بین برود، اندیشه می‌تواند باقی بماند.

حجاریان همچنین در ادامه با اشاره به امر به معروف و نهی از منکر می‌نویسد: باید احتمال ضرر نباشد و ... از درون آن فرهنگ فنا بیرون نمی‌آید. عنصر فنا و فدا را امام خمینی احتمالا از عرفان بیرون کشیده است. در عرفان است که عقل در مقابل عشق قرار می‌گیرد و دیگر محاسبه عقلایی جایی ندارد و باید عاشقانه عمل کرد. عشق با عقلانیت و محاسبه و حسابگری و مصلحت‌اندیشی سروکار ندارد.

وی می‌افزاید: آیا ما مکلف به حفظ محمل مادی نیستیم؟ تا زمانی که حفظ اندیشه اوجب واجبات بود و این یعنی فرهنگ عاشورایی. از زمانی دیگر به این نتیجه رسیدیم که باید نظام را حفظ کنیم و این ظرف باید باشد تا آن مظروف باقی بماند. آن مظروف بدون ظرف کاری از پیش نمی‌برد. فکر می‌کنم در پایان جنگ ما به این نتیجه رسیدیم؛ پذیرش قطعنامه 598 در این زمینه یک نقطه عطف مهم است. در فرهنگ اربعین حفظ نظام اصل است و دیدگاه‌های معتقد به بقا و توسعه نظام رشد می‌کند و گسترش می‌یابد. بعد از شهادت خود امام حسین(ع) در تشیع هم همین اتفاق افتاد. یعنی بعد از اربعین، ائمه به تربیت شاگرد و تدارکات سیاسی پرداختند و جهت‌گیری حرکت‌ها بر مبنای محاسبات عقلانی صورت گرفت. استراتژی بقا ملزومات خویش را دارد. امام تا قبل از انقلاب حرکت‌های عاشوراگونه زیاد داشت. امام(ره) عارف پس از انقلاب کم‌کم در یک تحول فرهنگی فقیهی پیشتاز می‌شود و فقاهت او دوباره قدرت می‌گیرد و ولایت مطلقه فقیه مطرح می‌شود.



*نظرات آقای حجاریان در این زمینه حاوی اشکالات مبنایی است که در ادامه به ترتیب به آنها اشاره می‌کنیم:

یکم: عقل و عشق اگرچه در تصوّر برخی فلاسفه غربی و بعضی کج‌فهمان، با یکدیگر دچار تناقض هستند اما در اصل باید دانست که این دو در تلازم یکدیگرند و تا عقل نباشد، عشقی هم در میان نخواهد بود.

زیرا پر واضح است که عشقی که بدون شناخت و عقل ایجاد شده باشد لرزان  و فرّار است و راه به ذات نمی‌برد. و از سوی دیگر نیز باید دانست که تشخیص زیبایی‌ها با عقل است و عشق تا به وسیله عقل به ذات زیبایی پی نبرد؛ بال پرواز نخواهد یافت.

 

دوم: صحبت آقای حجاریان مبنی بر اینکه بعد از اربعین، حرکات ائمه بر مبنای محاسبات عقلانی صورت گرفت نیز حرفی با اصول و مبانی درست نیست.

چون ما اثباتاً می‌دانیم که حرکت عاشورا نیز حرکتی سراسر قوام یافته بر اساس چارچوب‌های عقلایی بود و همچنین حرکات معصومین(س) قبل از عاشورا نظیر آنچه که در سیره امام مجتبی، امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا(س) و پیامبر اکرم دیده می‌شود نیز پیوسته‌ای از عقل و عشق توأمان بوده‌اند و هیچیک بدون دیگری در عمل این بزرگان معصوم قابل تصور نبوده و نیست.

 

سوم: آقای حجاریان تلویحاً مدعی شده است که امام راحل اگرچه قبل از انقلاب حرکات عاشوراگونه زیادی داشت اما این حرکات پس از انقلاب عقلایی‌تر! شده و امام از گفتمان عاشورا به گفتمان اربعین! گذار کرده است.

این حرف آقای حجاریان نیز صحیح نیست چه اینکه اولاً عملکرد عاشورایی آن عزیز سفر کرده را در جریان دفاع مقدس بیشتر از دوران فعالیت‌های انقلابی می‌توان به تماشا نشست و ثانیاً پذیرفتن قطعنامه 598 که مورد اشاره آقای حجاریان قرار گرفته است نیز شعاعی از پرتو تفکر عاشورایی امام بود که در تأسی به سیره امیرالمؤمنین (ع) و امام مجتبی(ع) شکل گرفته بود.

در واقع در پاسخ به آقای حجاریان باید گفت که برداشت تفکر شیعی از عاشورا؛ صرفاً شمشیر کشیدن و کشتن و کشته شدن نیست بلکه عمل عقلایی و عاشقانه در راه عمل به رضایت حق تعالی است که اینگونه در حدیث پیامبر اسلام (ص) متجلی می‌شود:

«الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» (حسن و حسین در همه احوال امام و پیشوایند؛ چه قیام کنند و چه صلح کنند _ بحارالانوار)

به سخن دیگر اینکه عقل و عشق تفکر شیعی، ظهوری توأمان دارد و این ظهور در هر عصری بنا به اقتضائاتی، از جلوات متفاوت برخوردار می‌شود.

 

و چهارم: سوگمندانه باید گفت که مبانی فکری کسانی که به گفتمان «برداشت‌های نسبی» و «قرائت‌های مختلف از دین» معتقدند و قصدی هم برای جدایی از این تفکر ندارند؛ هیچگاه نخواهد توانست به کُنه حقیقت راه یابد.

زیرا این تفکر از فهم این حقیقت عاجز است که فرایندها، پدیده‌ها و تفکرات و اعمال؛ هریک اصل و اساسی مطلق و بی‌تکثیر دارند که خلائق باید در جهت کشف آنها گام بردارند.

به این معنا که پیام عاشورا یکتاست و نمی‌توان از آن برداشت‌های شاخه شاخه داشت.

پیام عاشورا ممزوجی از عمل حق‌خواهانه بر مدار عقل و عشق است که یکبار در شهادت اباعبدا...(ع) و صلح امام مجتبی (ع) جلوه می‌یابد و بار دیگر با همان معنی در رفتار خلف صالح آن دو معصوم همام؛ یعنی امام خمینی در پذیرفتن قطعنامه 598.

سعید حجاریان به تازگی در روزنامه اصلاح‌طلب آرمان، مقاله‌ای را تحت عنوان «فرهنگ عاشورا، فرهنگ اربعین» منتشر کرده که طی آن مدعی می شود فرهنگ عاشورا قابلیت ساطع کردن برداشت‌های متفاوتی از قبیل برداشت تسلی بخش، برداشت تضحیه و برداشت تهاجمی را دارد.

او سپس در تبیین منطق تضحیه می‌نویسد: منطق تضحیه این است که اندیشه لزوما احتیاجی به عوامل مادی ندارد یعنی حتی اگر محمل مادی اندیشه از بین برود، اندیشه می‌تواند باقی بماند.

حجاریان همچنین در ادامه با اشاره به امر به معروف و نهی از منکر می‌نویسد: باید احتمال ضرر نباشد و ... از درون آن فرهنگ فنا بیرون نمی‌آید. عنصر فنا و فدا را امام خمینی احتمالا از عرفان بیرون کشیده است. در عرفان است که عقل در مقابل عشق قرار می‌گیرد و دیگر محاسبه عقلایی جایی ندارد و باید عاشقانه عمل کرد. عشق با عقلانیت و محاسبه و حسابگری و مصلحت‌اندیشی سروکار ندارد.

وی می‌افزاید: آیا ما مکلف به حفظ محمل مادی نیستیم؟ تا زمانی که حفظ اندیشه اوجب واجبات بود و این یعنی فرهنگ عاشورایی. از زمانی دیگر به این نتیجه رسیدیم که باید نظام را حفظ کنیم و این ظرف باید باشد تا آن مظروف باقی بماند. آن مظروف بدون ظرف کاری از پیش نمی‌برد. فکر می‌کنم در پایان جنگ ما به این نتیجه رسیدیم؛ پذیرش قطعنامه 598 در این زمینه یک نقطه عطف مهم است. در فرهنگ اربعین حفظ نظام اصل است و دیدگاه‌های معتقد به بقا و توسعه نظام رشد می‌کند و گسترش می‌یابد. بعد از شهادت خود امام حسین(ع) در تشیع هم همین اتفاق افتاد. یعنی بعد از اربعین، ائمه به تربیت شاگرد و تدارکات سیاسی پرداختند و جهت‌گیری حرکت‌ها بر مبنای محاسبات عقلانی صورت گرفت. استراتژی بقا ملزومات خویش را دارد. امام تا قبل از انقلاب حرکت‌های عاشوراگونه زیاد داشت. امام(ره) عارف پس از انقلاب کم‌کم در یک تحول فرهنگی فقیهی پیشتاز می‌شود و فقاهت او دوباره قدرت می‌گیرد و ولایت مطلقه فقیه مطرح می‌شود.

 

*نظرات آقای حجاریان در این زمینه حاوی اشکالات مبنایی است که در ادامه به ترتیب به آنها اشاره می‌کنیم:

یکم: عقل و عشق اگرچه در تصوّر برخی فلاسفه غربی و بعضی کج‌فهمان، با یکدیگر دچار تناقض هستند اما در اصل باید دانست که این دو در تلازم یکدیگرند و تا عقل نباشد، عشقی هم در میان نخواهد بود.

زیرا پر واضح است که عشقی که بدون شناخت و عقل ایجاد شده باشد لرزان  و فرّار است و راه به ذات نمی‌برد. و از سوی دیگر نیز باید دانست که تشخیص زیبایی‌ها با عقل است و عشق تا به وسیله عقل به ذات زیبایی پی نبرد؛ بال پرواز نخواهد یافت.

 

دوم: صحبت آقای حجاریان مبنی بر اینکه بعد از اربعین، حرکات ائمه بر مبنای محاسبات عقلانی صورت گرفت نیز حرفی با اصول و مبانی درست نیست.

چون ما اثباتاً می‌دانیم که حرکت عاشورا نیز حرکتی سراسر قوام یافته بر اساس چارچوب‌های عقلایی بود و همچنین حرکات معصومین(س) قبل از عاشورا نظیر آنچه که در سیره امام مجتبی، امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا(س) و پیامبر اکرم دیده می‌شود نیز پیوسته‌ای از عقل و عشق توأمان بوده‌اند و هیچیک بدون دیگری در عمل این بزرگان معصوم قابل تصور نبوده و نیست.

 

سوم: آقای حجاریان تلویحاً مدعی شده است که امام راحل اگرچه قبل از انقلاب حرکات عاشوراگونه زیادی داشت اما این حرکات پس از انقلاب عقلایی‌تر! شده و امام از گفتمان عاشورا به گفتمان اربعین! گذار کرده است.

این حرف آقای حجاریان نیز صحیح نیست چه اینکه اولاً عملکرد عاشورایی آن عزیز سفر کرده را در جریان دفاع مقدس بیشتر از دوران فعالیت‌های انقلابی می‌توان به تماشا نشست و ثانیاً پذیرفتن قطعنامه 598 که مورد اشاره آقای حجاریان قرار گرفته است نیز شعاعی از پرتو تفکر عاشورایی امام بود که در تأسی به سیره امیرالمؤمنین (ع) و امام مجتبی(ع) شکل گرفته بود.

در واقع در پاسخ به آقای حجاریان باید گفت که برداشت تفکر شیعی از عاشورا؛ صرفاً شمشیر کشیدن و کشتن و کشته شدن نیست بلکه عمل عقلایی و عاشقانه در راه عمل به رضایت حق تعالی است که اینگونه در حدیث پیامبر اسلام (ص) متجلی می‌شود:

«الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» (حسن و حسین در همه احوال امام و پیشوایند؛ چه قیام کنند و چه صلح کنند _ بحارالانوار)

به سخن دیگر اینکه عقل و عشق تفکر شیعی، ظهوری توأمان دارد و این ظهور در هر عصری بنا به اقتضائاتی، از جلوات متفاوت برخوردار می‌شود.

 

و چهارم: سوگمندانه باید گفت که مبانی فکری کسانی که به گفتمان «برداشت‌های نسبی» و «قرائت‌های مختلف از دین» معتقدند و قصدی هم برای جدایی از این تفکر ندارند؛ هیچگاه نخواهد توانست به کُنه حقیقت راه یابد.

زیرا این تفکر از فهم این حقیقت عاجز است که فرایندها، پدیده‌ها و تفکرات و اعمال؛ هریک اصل و اساسی مطلق و بی‌تکثیر دارند که خلائق باید در جهت کشف آنها گام بردارند.

به این معنا که پیام عاشورا یکتاست و نمی‌توان از آن برداشت‌های شاخه شاخه داشت.

پیام عاشورا ممزوجی از عمل حق‌خواهانه بر مدار عقل و عشق است که یکبار در شهادت اباعبدا...(ع) و صلح امام مجتبی (ع) جلوه می‌یابد و بار دیگر با همان معنی در رفتار خلف صالح آن دو معصوم همام؛ یعنی امام خمینی در پذیرفتن قطعنامه 598.

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930807001263#sthash.H8P7swt6.dpuf
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۳ ، ۱۹:۵۲
امیرابوالفضل علوی

...

حب الحسین رشته تحصیلی شـــما ست
دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست
در مبـحـث حسـین شـنـاسـی مـوفـــقـید
موضـوع بـحث سینه زدن پای روضه هاست
تــا روز حـشر مــدرک تــان را نـمی دهـند
بــر گ قبــولی هــمه در پــوشه خـداست 
پــاییـن کــارنــامه ی هــرکـس نوشته اند
 ایــن مـهر سرخ مهر شـهنشاه کـربلاست
مـحــشر کـنـار درب جـنــان داد میــزنیــد
مــردم نـدیـده ایـد کــه آقـای مـا کجـاست
تنها به عشق اوست که اینجا رسیده ایم
جنــت بــدون حضـرت اربـاب بی صفـاست
 نـــاگـاه جبــر ئیــل امــیــن نــالــه میــزنــد
آقای تان حسین همان مرد سرجداست؟!
محشــر دوبــاره از غــم او ســینه مـیزنـید
آنجــا خــدا به خیر کند محـشری به پاست

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۰۲:۴۷
امیرابوالفضل علوی

"تصدقت شوم! الهی قربانت بروم! در این مدّت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم! امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند..."



این کلمات بخشی از نامه حضرت روح الله است به همسر عزیزش! همان امامی که انقلابش آمریکا را به زانو درآورد... همان مرجع تقلیدی که پنجاه سال نماز شبش ترک نشد!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۳ ، ۲۲:۵۷
امیرابوالفضل علوی

این روزهاچه روزهای باعظمتی است!!!

موسی به طورمیرود، فاطمه به خانه علی،

ابراهیم بااسماعیل به قربانگاه،

محمد با علی به غدیر،

حسین باهمه ی هستیش به کربلا و مهدی به عرفات.

عجیب بوی اجابت دعا می آید.

همدیگر را دعا کنیم

* اللهم عجل لولیک الفرج *

التماس دعا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۳ ، ۰۹:۴۰
امیرابوالفضل علوی

دلنوشته ای از جنس چمران

خدا بود و دیگر هیچ نبود،‌ خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نیاراسته بود، ظلمت بود، جهل بود، عدم بود، سرد و وحشتناک، و در دایره امکان‌ هنوز تکیه‌گاهی وجود نداشت. خدا کلمه بود، کلمه‌ای که هنوز القاء‌ نشده بود. خدا خالق بود، خالقی که هنوز خلاقیتش مخفی بود.خدا رحمان و رحیم بود، ولی هنوز ابر رحمتش نباریده بود..

خدا زیبا بود، ولی هنوز زیبایی‌اش تجلی نکرده بود. خدا عادل بود، ولی عدلش هنوز بروز ننموده بود. خدا قادر و توانا بود. ولی قدرتش هنوز قدم به حوزه عمل نگذاشته بود. در عدم چگونه کمال و جلال و جمال خود را بنمایاند؟ در سکوت چگونه کلمه زاییده شود؟ در جمود چگونه خلاقیت و قدرت تظاهر کند؟ عدم بود، ظلمت بود، سکوت و جمود و وحشت بود. اراده خدا تجلی کرد، کوه‌ها، ‌دریاها، آسمان‌ها و کهکشان‌ها را آفرید. چه انفجارها، چه طوفان‌ها، چه سیلاب‌ها،‌ چه غوغاها که حرکت اساس خلقت شده بود و زندگی با شور و هیجان زائدالوصفش به هر سو می‌تاخت. درخت‌ها،‌ حیوان‌ها و پرنده‌ها به حرکت درآمدند. جلال، بر عالم وجود خیمه زد و جمال، صورت زیبایش را نمایان ساخت.‌ و کمال، اداره این نظام عجیب را به عهده گرفت. حیوانات به جنب و جوش و پرندگان به آواز درآمدند، و وجود نغمه شادی آغازکرد و فرشتگان سرود پرستش سردادند.

آن‌گاه،‌ خدا انسان را از «حماء‌ مسنون» - گل تیره رنگ - آفرید و او را بر صورت خویش ساخت، و روح خود را در او دمید و این خلقت عجیب را در میان غوغای وجود رها ساخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۶:۱۷
امیرابوالفضل علوی

خدا: بنده من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است.

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله. 

بنده: خدایا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله.

بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.

خدا: بنده­ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم.

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.

خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده..

ملائکه: خداوندا ! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید.

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست.

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کرد..

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا می­دهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری..
  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

ایران می شاپ


فروشگاه بزرگ ایران می شاپ، با نزدیک به یک دهه فعالیت در تهیه و توزیع محصولات تله شاپینگ، لوازم خانگی، انواع لوازم آشپزخانه، جهیزیه عروس، انواع گن های لاغری، زیور الات و هزاران مدل محصولات متنوع و با کیفیت، افتخار دارد تا محصولات جدید خود را با قیمت های بسیار مناسب و کیفیت عالی، معرفی نماید.

عرضه جدیدترین محصولات تله شاپینگ

از مهمترین اجناس فروشگاه ایران می شاپ می توان به، اجناس تله شاپینگ، مانند انواع سرخ کن، خرد کن نایسر دایسر، انواع گن های لاغری مردانه و زنانه مانند شلوارک لاغری هات شیپر، گن لاغری هات شیپر، بخارشو، لوازم آشپزخانه مانند انواع چاقو، ماهیتابه، ترازو، جاروشارژی، لوازم آرایشی و بهداشتی، بند انداز، محصولات کودک مانند لوازم و اسباب بازیهای کودکان، اشاره کرد این فروشگاه بخاطر سابقه طولانی و درخشان، در تهیه اجناس با کیفیت و عرضه آنها با کمترین سود تجاری، توانسته است تا اعتماد طیف عظیمی از افراد مختلف را مخاطب قرارداده و اعتماد و رضایت خاطر انان را فراهم کند.

فروشگاه ایران می شاپ، بصورت 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته فعال بوده و شما می توانید با اطمینان از کیفیت و قیمت مناسب هزاران محصول این فروشگاه کالای مورد نظر خود را به ساده ترین شکل ممکن سفارش داده، وجه آنرا به صورت انلاین پرداخت کرده و یا اینکه از طریق سرویس پرداخت در محل شرکت پست جمهوری اسلامی ایران، پس از تحویل کالای مورد نظر سفارش داده و اطمینان از سلامت آن، وجه کالا را به مامور پست پرداخت نمایید.

باید خاطر نشان کنیم که تمام محصولات عرضه شده در این فروشگاه دارای کیفیت بسیار خوبی بوده و کلیه این محصولات دارای گارانتی تست سلامت می باشند.

برای بازدید از محصولات متنوع و یا خرید کالای مورد نظر خود می توانید با کلیک بر روی تصویر زیر، وارد فروشگاه ایران می شاپ شوید.

  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

با پایان یافتن ماه صفر و حلول ماه ربیع الاول شاهد رواج یک باور غلط در جامعه ایمانی هستیم که در شرایط کنونی از طریق پیامک یا ایمیل، منتشر می‌شود. این باور غلط که به صورت بشارت بهشت از قول پیامبر صلوات الله علیه و آله در راستای خوشنودی ایشان از پایان یافتن ماه صفر و آغاز ماه ربیع الاول صورت می‌گیرد، متأسفانه باعث شده اصل و شأن حدیث، مورد غفلت قرار گرفته و مفهوم آن وارونه جلوه داده شود.

و اما اصل واقعه چیست؟


مرحوم شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع این حدیث را به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است که : پیامبر اکرم روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرموند: «اول من یدخل علیکم الساعة رجل من اهل الجنه» یعنی اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است. پس چند نفر که این مطلب را شنیدند از یک در مسجد قبا خارج شدند تا از در دیگر مسجد وارد شوند و خود اول کسی باشند که مستحق بهشت گردند!. پیامبر که متوجه این موضوع شدند، به عده ای که در مسجد باقی مانده بودند، فرمودند: «إنه سیدخل علیکم جماعه یستبقون فمن بشرنی بخروج آذار فله الجنه» یعنی هم اکنون عده زیادی از در مسجد وارد می شوند، تنها کسی که مرا به پایان ماه آذار خبر دهد، او اهل بهشت است. پس آن عده برگشته و وارد مسجد شدند در حالی که ابوذر در بین آنها بود. پیامبر از آنان پرسید: «فی أی شهرٍ نحن من شهور الرومیه؟ یعنی در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ تنها ابوذر گفت: یا رسول الله از ماه آذار خارج شده ایم. پیامبر فرمود: ابوذر، این را می دانستم ولیکن دوست داشتم اصحاب من مردی را که اهل بهشت است بشناسند. {علل الشرایع،ج1ص176}
  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

عهدی روشن با مصطفی ها..

بسم رب الشهدا

21 دی سالگــرد شهــادت دانشمنــد بسیجـــی

مصطفی احمدی روشن
مى‏‌خواهند نور خدا را با دهان‏هاى خود خاموش کنند، ولى خدا کامل‏‌کننده‏‌ى نور خویش است، هر چند کافران خوش نداشته باشند.


باز از کینه ی نسل من و تو لبریزند                 گرگهایی که دراین معرکه دندان تیزند
گرگ از غیرت شیران وطن می ترسد             بی سبب نیست اگرخون تورا میریزند
رفتنت مثل اتم ریخت به هم دنیا را                  پیش ایمان تو این حادثه ها ناچیزند
مرگُ در مسلک ما ختم کبوترها نیست              لاله های وطن ما همه بی پاییزند
تا که ایران جوان داده پر از شیردل است           گرگها از حسد و کینه نمی پرهیزند
شیرهای وطنم پشت سرت بعد از این              محو یک خاطره ی سرخ غرورآمیزند
   شک ندارم که پس ازحادثه ی پروازت            مصطفی ها همه از خون تو برمی خیزند



  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • محمدرضا فرمانده
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • محمدرضا فرمانده